کافر همه را به کيش خود پندارد! فارسها ميگويند صفويان تورک نبودند!
بیزیم سولدوزـ باي بک: گذشت آنزماني که فارسهاي به مقام رسيده با توسل به زور بيگانگان٫ مفاخر تورک را فارس و آثار باستاني تورک را هخامنشي و فارس جا ميزدند! روزگار چرخش عجيبي کرده و پته شوونيستهاي جاعل را به روي آب انداخته است. اخيرا اقدامات قابل تحسيني از سوي دولت جمهوري آذربايجان (بخش کوچک ولي مستقل آذربايجان) در خصوص شناساندن مفاخر و تاريخ واقعي تورکهاي آذربايجان انجام گرفته اند. اين اقدامات در شکل تهيه و انتشار نقشه هاي مستند و تاريخي٫ ارائه شناسنامه اصلي مفاخر و مشاهير تورک آذربايجان انجام ميگيرند. هر چند تاريخ گواه است که تاريخ تمدن از آذربايجان شروع شده و آذربايجان محل سکونت تورکها بوده است٫ ولي در کمال تعجب و ناباوري شاهد مصادره اين افتخارات توسط اقوام بيابانگرد هستيم. استفاده از زبان مشترک تورکي-عربي که به صورت فارسي تداعي يافته است حربه اي در دست دزدان فرهنگي شده و اقدامات خود را به اين صورت توجيه ميکنند. ولي٫ آيا ابن سينا که تمام مکاتبات و تحقيقاتش را به زبان عربي نوشته است عرب نام گرفته است؟ مسلما نه. پس چگونه است که به صرف فارسي نوشتن يا خواندن! مليت و نژاد افراد توسط فارسها تغيير ميابد؟ پس از شکستهاي پي در پي شوونيستهاي فارس در تصاحب افتخارات جهاني مولانا و مشاهير ديگر٫ اينبار قصد آنها ايجاد درگيري لفظي و يا به اصطلاح خودشان گرم کردن تنور فارس پرستي ميباشد! اين تنور که آتشي مصنوعي در آن در حال سوختن است به جاي حرارت٫ سردي ايجاد ميکند. روز به روز شاهد شکستهاي مفتضحانه اين شوونيستهاي دزد صفت هستيم. البته جالب است بيافزائيم که اخيرا يکي از شوونيستها اجازه استفاده از نام و خاطره مولانا توسط جهانيان را صادر کرده و چنين توجيه نموده که هر چند مولانا فارس و ايراني است٫ ولي تاثيرات جهاني وي باعث محدود ماند ان در ايران نبوده و ما اجازه ميدهيم ديگران نيز به وجود او ببالند! ميگويند شخصي در حال فرار بود ولي داد ميزد که: ولم کنيد همه شون رو کتک بزنم! يکي از شاهکارهاي مسخره شوونيستها که جديدا در خصوص اعتراض به ساخت فيلمي در مورد امپراطوري صفوي در جمهوري آذربايجان منتشر شده براي اطلاع شما چاپ ميشود. در اين مصاحبه ميتوان شاهد بود که فارسها در حال انکار تورک بودن صفويان هستند و حتي با استفاده از اختلافات مذهبي بين تورکهاي آذربايجان و امپراطوري عثماني استفاده کرده و اين دو را نه از يک نژاد که مخالف هم معرفي کرده و براي خود شناسنامه فارسي و ايراني بودن تهيه ميکنند! مضحکترين بخش ماجرا اين است که تمامي به اصطلاح روشنفکران فارس داراي دکترا و مهندسي جامعه بوده و همگي فيلسوف و تاريخ شناس و راستگو هستند! بفرمائيد٫ اگر فيلسوف و دکتر اين قوم جاعل و دزد باشد٫ واي به حال مردم عاديش! متن خبر و مصاحبه از ايسنا: در پي ساخت فيلم تلويزيوني دوره صفويهي ايران به نام «دولت آذربايجان»! جليل عرفانمنش: جمهوري آذربايجان براي ابراز وجود به مفاخر ايران تمسك جسته است مدير گروه تاريخ شبكه دو سيما، مصادره فرهنگي دولت شيعه و ايراني صفويه از سوي كشور جمهوري آذربايجان را بيش از هرچيز نمايانگر هويتجويي آنها دانست. جليل عرفانمنش در واكنش به ساخت فيلم و مستندي در تلويزيون كشور جمهوري آذربايجان كه سلسله صفويه ايران را به عنوان «دولت آذربايجان» معرفي ميكند، افزود: چنين به نظر ميرسد كه آنها براي ابراز وجود، به مفاخري چون دولت صفويه تمسك جستهاند. وي خاطرنشان كرد: اين مساله يكي از نكات مهمي است كه ما بايد در رسانهها و در افكار عمومي توجه خاصي به آن داشته باشيم و واكنشهاي خردمندانهاي را نسبت به اين موضوع نشان دهيم. وي از تشكيل دولت صفويه كه در سال 907 هجري قمري آغاز شد و پيش از دو سده ادامه يافت به عنوان يكي از مقاطع درخشان تاريخ ما ايرانيان ياد كرد و گفت: ميدانيم تا قبل از صفويه، ايران داراي حكومت مركزي و ملي نبود و حكومتهاي محلي بر اجزاي ايران حكومت ميكردند. ظهور سلسله صفوي به معناي احياي مجدد هويت ايراني پس از فروپاشي دولت ساسانيان به حساب ميآيد. اين محقق تاريخ ايران ، حكومت صفويان را داراي چند مولفه بسيار مهم دانست و گفت: اين حكومت نام ايران را به عنوان يك كشور يك پارچه زنده كرد و نام اسلام و تشيع را با به رسميت شناختن آيين شيعه در ايران احياء كرد. صفويه در كنار امپراطوريهاي عصر خود، گوركانيان در هند و عثمانيان در تركيه توانست حيات معنوي ايراني و اسلامي را تداوم بخشد. وي احياء و رواج زبان فارسي را مولفه مهم ديگر صفويه دانست كه از ميراث ارزنده اين حكومت در ايران به شمار ميرود و افزود: كليه مكاتبات ديواني ميان امپراطور عثماني و گوركانيان به زبان فارسي بود و شما ميتوانيد امروزه آثار آن را در كتيبههاي به جاي مانده و مراسلات و نامههاي مكتوب در استانبول و هندوستان مشاهده كنيد. عرفان منش در ادامه خاطرنشان كرد: وقتي شما از موزههاي تركيه ديدن ميكنيد احساس ميكنيد كه در ايران هستيد. زيرا در آنجا تمام كتيبهها و نوشتهها به زبان فارسي است. اين فيلمنامهنويس و پژوهشگر تاريخ در پاسخ به پرسش ايسنا درباره پديده «اسناد به خود» كه اين روزها بسيار شاهد آن هستيم، خاطرنشان كرد: پديده اسناد به خود و خودي كردن شخصيتهاي تاريخي و حتي افسانهاي، موضوعي است كه در بيشتر مناطق جهان مشاهده ميشود؛ اين پديده موضوع جديدي نيست و از زمانهاي دور تا روزگار امروز ادامه دارد؛ به عنوان مثال اعراب در گذشته فريدون پادشاه افسانهاي و پيشدادي ايران را از نژاد عرب ميدانستند؛ زيرا او قاتل ضحاك ستمگر بود و اعراب به اقتدار او مباهات ميكردند. عرفان منش با اشاره به نمونههايي مشابه در تاريخ يادآورشد: هم چنين اعراب براي عربي كردن ذوالقرنين كه كوروش كبير است تلاش كردند به او شخصيت يمني و عربي بدهند؛ آنچنان كه مقريزي (در گذشته به سال 845 هجري) در كتاب «المواعظه و الاعتبار به ذكر الخطط و الآثار» ذوالقرنين را از ملوك يمن ميداند و يا برخي به اشتباه وي را اسكندر مقدوني نام نهادهاند؛ درحالي كه ذوالقرنين بودن كوروش امري مستند است و بسياري از مفسرين قرآن از جمله مرحوم علامه طباطبايي و آيتالله ناصر مكارم شيرازي براين نكته تأكيد كردهاند و آن را قريب و يقين دانستهاند. مديرگروه تاريخ شبكه دو سيما همچنين يادآور شد: ابوعلي سينا شخصيت ديگري است كه هم اعراب، هم تركها و هم روسها تمايل دارند آن را به خود منسوب كنند؛ همچنين مردم تركيه همواره اصرار دارند كه مولانا جلالالدين بلخي (مولوي) را از آن خود اعلام كنند، درحالي كه تولد و زيستگاه مولوي در بلخ و رشد و بالندگي او در حوزه فرهنگي ايران كامل و مشهود است. همچنين آشكار است كه وي حتي يك بيت هم به زبان تركي نگفته است. (توضيح باي بک: اين آقا هنوز نميداند که ديوان اشعار تورکي مولانا موجود است. شما حساب کنيد ديگر ادعاهاي اين به اصطلاح محقق و ايران شناس تا چه حد سطحي و مزخرف هستند!) عرفانمنش با يادآوري اينكه اخيراً مردم افغانستان هم مدعي هستند كه مولانا افغاني است، تصريح كرد: اين درست است كه بلخ امروز در سرزمين افغانستان واقع شده است؛ اما بلخ قديم يا باكتريا از زمانهاي بسيار دور جزئي از ايران بوده است و در زمان حيات مولانا بلخ و ديگر بخشهاي سرزمين افغانستان نيز جزئي از قلمرو فرهنگي ايران به حساب ميآمده است. وي ادامه داد: جالب است بدانيد كه رسانههاي تركمنستان از ابوسعيد ابوالخير عارف نامي ايراني را كه زادگاه او در روستاي «ميهنه» از توابع خراسان رضوي است، به عنوان عارف نامي و تركمن ياد ميكنند و اخيراً نيز رسانههاي امارات متحده عربي و برخي كشورهاي عربي، ابوعلي سينا و زكرياي رازي را دانشمند عرب معرفي كردهاند؛ درحالي كه رازي به معني كسي است كه در شهر ري زندگي ميكند همچون «مروزي» كه در مرو ميزيد. همچنان كه برخي گفتهاند:”الرازي ولد في ري و هو عالم و العربي” و دليل عربي بودن رازي را تاليفات وي به زبان عربي دانستهاند؛ حال آن كه زبان عربي، زبان علمي جهان اسلام به شمار ميرفته است. به گفته وي نسبت دادن مشاهير تاريخي ايران به كشورهاي ديگر درست مثل آن است كه بگوييم اقبال لاهوري انديشمند نامي پاكستان چون به زبان فارسي شعر سروده بنابراين ايراني است و يا چون سعدي شيرازي اشعاري به زبان عربي دارد پس عرب است. (توضيح باي بک: پس شما چه ميگوئيد؟ داريد دقيقا همين شيوه را براي مهم جلوه دادن خود به کار ميبريد!) اين پژوهشگر در ادامه تاكيد كرد: نسبت به اقدام جمهوري تازه استقلال يافته جمهوري آذربايجان كه به دليل ترك بودن موسس و بنيانگذار سلسله صفويه اين دولت ايراني را به خود نسبت دادهاند بايد گفت كه خوشبختانه تمام اقوام ايراني اعم از كرد، ترك، بلوچ و تركمن و عربزبانان همه خود را ايراني ميدانسته و ميدانند؛ همچون ساير سلسلههايي كه پس از صفويه از اقوام مختلف ايراني شكل گرفت و نشان و دليل آن اين است كه سلسله صفويه زبان فارسي را هم در ايران و هم در امپراطوري عثماني و گوركانيان هند رواج دارد. جليل عرفانمنش در پايان در پاسخ به اين پرسش ايسنا كه آيا شبكههاي تلويزيوني ايران براي شناسايي فرهنگ و تمدن ايراني چه اقداماتي ميتوانند انجام دهند؟ گفت: خوشبختانه در گروه تاريخ شبكه دو سيما و در برخي از برنامههاي شبكههاي مختلف سيما، اقدامات ارزندهاي در اين خصوص انجام شدهاست؛ در سال جاري برنامهي «زير آسمان ايران» با حضور آقاي دكتر علياكبر ولايتي به موضوع هويت تاريخي ايرانيان و همچنين برخوردهايي از اين دست پاسخ داده است؛ با اين وجود همچنان ضرورت دارد تا علاوه بر صداوسيما ساير رسانههاي مكتوب شنيداري و ديداري نسبت به هويتجويي ايرانيان اهتمام ورزند